ساعت ماسیده

زمان گاهی در یخبندانی مدام میمیرد و می ماسد ، من دخت تابستان خاطره هام ، نخواستم بمیرم ، نخواستم بماسم.

ساعت ماسیده

زمان گاهی در یخبندانی مدام میمیرد و می ماسد ، من دخت تابستان خاطره هام ، نخواستم بمیرم ، نخواستم بماسم.

زمزمه های بیخوابی

مدام با خودم کلنجار میرم ، 

با هجمه ی افکاری که احاطه م کردن 

هر چیزی بهایی داره ، منم بهای دوست داشتنمو پرداخت کردم

زمان برای من ماسیده ، از وقتیکه اون دیگه نیست

عقربه ها یخ بستن ، روزها همون روزهای تکراری

همون فشار افکار در هم تنیده 

همون خاطره های یادگاری و تصاویری که توی ذهنم جا مونده

گاهی نمیشه حرف هایی  که توی عمق دلت هست رو برای 

کسی بیان کنی ، یا با اون حرف ها محکومت میکنن 

و یا با شنیدن اونا بهت ترحم میکنن 

بعضی حرف ها مختص به خلوت خودته ، فقط باید برای خودت

بازگوشون کنی و برای خودت بنویسی شون

منم اینجا رو ساختم ، یه کلبه برای خودم و حرفام و احتمالن

دوست هایی که اینجا پیدا خواهم کرد که هرگز اونا رو 

نخواهم دید و اونا هم منو ،

کسی چه میدونه شایدم  یروزی یکی از همین دوستای مجازی

حقیقی ترین دوست دنیای حقیقی همین آدمای کلبه هایی

بشن که این کلبه ها رو برای حرفای دلشون ساختن

مثه من ، مثه تو ،  مثه ما ...






نظرات 1 + ارسال نظر
زیبای شکسته شنبه 4 مهر 1394 ساعت 20:41

بعضی حرف ها مختص به خودته ، فقط باید برای خودت بازگوشون کنی و برای خودت بنویسی شون ....

باهات موافقم منا جان
واقعن بعضی از حرف ها مختص به لحظه هایی از زندگیست که فقط و فقط خود انسانی که صاحب اون حرفاست میتونه درکشون کنه

دوست خوبم آدمها نهانی ترین حرفاشونو معمولن با
خودشون و در خلوت خودشون با درون خودشون در
میان میزارن ، و این خاصیت درونی همه آدمهاست ،
همه یک دوست و همراز درونی توی وجود خودشون
دارن و میتونن حداقل بین هزاران هزار آدم با اون
حرفاشونو بزنن ، ممنونم که به نوشته هام
سر زدی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد