به کدامین دلواپسی و انتظار میشود پاسخی به دلتنگی های شبانه خویش داد.
این سکوت دیگر سهم من نیست بگو که چقدر شکسته ام ...
تو عاشقانه ترین زخم را بزن بر تن خسته و پیکره من و ببین چگونه ترانه ای دیگر سروده
خواهد شد . اینجا سهم من، گناه پاکترین احساس عاشقانه خواهد بود .
چه کسی باور خواهد کرد.... اشکهایم خواهد آمد بی آنکه دستهایت نوازش گر شانه ای باشد.
ثانیه به ثانیه در بیقراری هایم عذاب خواهم کشید
برای قدمهایی که تا مرز دلتنگی برداشتیم در شهر تنهایی من . اشکهایت را در شهر من جای مگذار