خانه
عناوین مطالب
تماس با من
ساعت ماسیده
زمان گاهی در یخبندانی مدام میمیرد و می ماسد ، من دخت تابستان خاطره هام ، نخواستم بمیرم ، نخواستم بماسم.
ساعت ماسیده
زمان گاهی در یخبندانی مدام میمیرد و می ماسد ، من دخت تابستان خاطره هام ، نخواستم بمیرم ، نخواستم بماسم.
درباره من
تهی از خودم ، لبریزم از عطر اویی که هیچوقت نبود
ادامه...
جدیدترین یادداشتها
همه
[ بدون عنوان ]
[ بدون عنوان ]
آنکه نیست !
دلتنگی ....
پائیز
گفتگویی با خودم
خالی از هر چه که هست میشم
همه چیز را یاد گرفته ام
از دیروز تو ، تا امروز من
زمزمه های بیخوابی
بایگانی
فروردین 1395
2
بهمن 1394
1
آبان 1394
1
مهر 1394
6
جستجو
آمار : 1197 بازدید
Powered by Blogsky
به چشمانت خیره می شوم
برق چشمانت هوش از سرم می برد
گویی شراب هفت ساله نوشیده باشم
تو کیستی که اینگونه مرا مست و
مدهوش خود کرده ای ؟
نمیدانم !!
بی گمان تو زاده ی عشقی
و من مجنون و
شیدای تو
mona
شنبه 21 فروردین 1395 ساعت 08:51
0
لایک
نظرات
0
+ ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت
Gravatar.com
ثبت نام کنید. (
راهنما
)
نام
ایمیل
آدرس وبسایت
مشخصات مرا به خاطر بسپار
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد
ارسال نظر